بیرون از مرزهای ایالات متحده آمریکا، در اروپا وبه ویژه در خاور نزدیک زمزمههایی از نارضایتی از سیاست خارجی باراک اوباما شنیده میشود. حتی با وجود سخنرانی مشهور او در قاهره، در ژوئن سال ۲۰۰۹، روزنه امیدی حس نمیشود.
به دنبال نادیده انگاشتن مطالبات بهار عرب و دنیای مسلمانان به ویژه در مصر، چشمها همچنان به سوی سیاست خارجی آمریکا دوخته شده است.
تغییرات نا بهنگام و بنیادی رهبران سیاسی این کشورها، سیاست خارجی امریکا را غافلگیر کرد و آن را وادار کرد که سیاستهای جدیدی را در منطقه پیش گیرد.
اما آنچه بیش از همه مایه سرخوردگی جهان عرب شد، ناتوانایی باراک اوباما در احیای مذاکرات اسرائیل و فلسطین است. از این گذشته، روابط سرد باراک اوباما با نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل و سیاستهای سختگیرانه این کشور در مقابل ایران، به این ناامیدیها دامن زده است.
جیمز مان، نویسنده و محقق دانشگاه جان هاپکینز، معتقد است که جلب حمایتهای بین المللی بیشتر برای افزایش تحریم های اقتصادی علیه ایران، یکی از دستاوردهای مثبت در سیاست خارجی آقای اوباما به حساب میآید.
در داخل آمریکا به راهبردهای باراک اوباما برای خروج نیروهای آمریکایی از عراق، توجه خاصی میشود.
جوردان تاما تحلیگر سیاست های آمریکا میگوید: «اوباما در گرفتن رهبران القاعده در پاکستان و یمن، به ویژه در دستگیری اسامه بن لادن موفق بوده است. او همچنین توانسته حضور نیروهای امریکا در خاور میانه را کمرنگ کند. راهبرد اوباما در عقب نشینی در عراق، به شیوهای مسئولانه، مانع از ایجاد هرج و مرج و برقراری جنگ داخلی در این کشور شد. او هم اکنون همین کار را در افغانستان آغاز کرده است.»
اما به عقیده میشل دوهانلون، دیگر تحلیگر سیاست خارجی آمریکا، موضع این کشور در قبال افغانستان همچنان مبهم است. او در این باره میگوید:« به نظرم این خطر وجود دارد که طالبان به افغانستان بازگردد. این امر یکی از دلایلی است که ایالات متحده آمریکا، به همراه کشورهای دیگر سعی در فرستادن پیامی مبنی بر ادامه حمایت از افغانستان پس از سال ۲۰۱۴ دارد.»
آیا این تضمین وجود دارد که پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، این کشور مجددا به پایگاه تروریسم بدل نشود و از ثبات سیاسی بر خوردار گردد؟
پاسخ این سوال بر عهده دولت بعدی ایالات متحده آمریکا خواهد بود.