رصد تحولات داخلی به مرور این باور را برای ناظران بینالمللی آشکار میسازد که دولت موقت آوای چندانی در سپهر سیاسی مناسبات داخلی ایران ندارند و اقداماتی که برگرفته از فضای انقلابی است سبب میشود به تدریج دولتهای موازی که چه بسا قدرتمندتر از دولت موقت هستند به صحنهگردانان اصلی انقلاب بدل شوند.
نگارش و مصاحبه از سعید جعفری
با وقوع انقلاب سال ۵۷ در ایران، سیاست خارجی جمهوری تازه شکل گرفته همچون دیگر بخشها دستخوش دگرگونیهای جدی شد. این تحولات البته از آن روز تاکنون روندی یکنواخت نداشته و با تغییر دولتها نقطه عطفی در جهتگیریهای دیپلماسی جمهوری اسلامی مشاهده شده است. در ۳ گزارش، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را از بهمن ۵۷ تا بهمن ۹۷ مورد بررسی قرار میدهیم. ۴۰ سالی که میتوان به ۶ دوره مجزا تقسیمبندی کرد.
دوره اول - دیپلماسی آشوب و آشفتگی (بهمن ۵۷ تا ۱۳ آبان ۵۸)
نخستین دوره دیپلماسی ایران که از انقلاب ۵۷ شروع و تا اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۵۸ ادامه داشت را میتوان دیپلماسی «آشفته» نام نهاد. در این دوره هرچند اسما مهدی بازرگان نخست وزیر است و افرادی چون ابراهیم یزدی و کریم سنجابی مسئولیت دستگاه دیپلماسی را برعهده دارند، اما عملا این فضای انقلابی است که بلندترین پژواک را در سیاست خارجی ایران دارد. جریانهای انقلابی، دولت را به غربگرا بودن متهم میکنند. این درحالیست که انقلاب جدید تاکید کرده سیاست خارجیاش «نه شرقی و نه غربی» خواهد بود. این شعار اما در عمل بیشتر به سمت غرب ستیزی گرایش پیدا میکند و شوروی هراسی جایگاه چندانی در معادلات نیروهای انقلابی ندارد. بازرگان و دولت او تلاش میکنند در این رویه تعدیل ایجاد کنند. در حالیکه نیروهای انقلابی از لزوم «صدور انقلاب» سخن میگویند ابراهیم یزدی تلاش فراوانی به کار میبندد تا در مقام وزیر امورخارجه این نگرانی را برای کشورهای عربی همسایه و منطقه رفع کند.
اما رصد تحولات داخلی به مرور این باور را برای ناظران بینالمللی آشکار میسازد که دولت موقت آوای چندانی در سپهر سیاسی مناسبات داخلی ایران ندارد و اقداماتی که برگرفته از فضای انقلابی است سبب میشود به تدریج دولتهای موازی که چه بسا قدرتمندتر از دولت موقت هستند به صحنهگردانان اصلی انقلاب بدل شوند. از سوی دیگر همانطور که مصطفی ملکوتیان در مقاله معروف خود تحت عنوان «مروری بر ویژگیهای مشترک هفتگانه انقلابها» مینویسد: «وقوع انقلاب بر نقش و حرکت مستقیم تودهها متکی است و ما انقلاب از بالا نداریم»
این در حالی بود که نیروهای مذهبی بر برخورداری از نفوذ بالا از طریق کانالهای ارتباطی (همچون منبرهای مساجد) در میان مردم، توانستند ذهنیت تودهها را به سمت آرمانهای خود هدایت کنند. از سوی دیگر میتوان به هانا آرنت هم رجوع کرد، آنجا که در باب خشونتهای ذاتی انقلاب در کتاب معروف خود به همین نام On revolution (که در سال ۱۹۶۳ یعنی حدود ۱۵ سال قبل از انقلاب ایران منتشر شده)، مینویسد:
در انقلابها صدای رادیکال بیشتر از صدای میانه رو طرفدار دارد
در عین حال نوعی حس خصم و خشم نسبت به کارگزاران نظام سابق سیاسی در تمامی انقلابها به چشم میخورد. این حس که برگرفته از مولفههای متفاوتی چون خاطرات تلخ از رژیم سابق، نگرانی از بازگشت آنها به قدرت و همچنین ارسال پیامی قاطع به دوستان و دشمنان انقلاب تازهبنیان است، موجب میشود در طلیعه عموم انقلابها صدای رادیکال بیش از ندای میانهروی طرفدار داشته باشد. یکی دیگر از دلایل ناکامی ملیگرایان البته احتمالا به ادبیات نامانوس آنها برای تودهها باز میگردد. در حالی که رقیب انقلابی، نه تنها حوزههای بیشتری برای ارتباط با تودههای جامعه در اختیار داشت، که از زبان ساده فهمتری هم برای انتقال ایدئولوژی مورد نظرش بهره میبرد.
دسترسی آسان به اخبار روز جهان با اپلیکیشن یورونیوز
مطابق همین الگو ملاقاتهای گوناگون دولت بازرگان با مقامات آمریکایی که در تلاش برای عادیسازی روابط دولت انقلابی تازه نفس با ایالات متحده صورت میگرفت از سوی انقلابیون و همچنین قاطبه مردم مورد پسند واقع نمیشود.
نصرتالله تاجیک سفیر پیشین ایران در اردن در این خصوص به یورونیوز فارسی میگوید: «دولت مهندس بازرگان تلاش داشت چهرهای مثبت از انقلاب ارائه دهد این در حالی بود که در مقابل جریانهای انقلابی داخل کشور با توجه به فضای پیش آمده مبتنی بر سقوط رژیم شاه اگر نگوییم در پی صدور انقلاب، دستکم در صدد معرفی مدلی بودند که ظرفیت و پتانسیل الگوبرداری برای دیگر کشورهای منطقه را داشت.»
در نتیجه در طول ۹ ماهه از ابتدای وقوع انقلاب تا استعفای دولت موقت، کشمکشها میان نیروهای مختلف سیاسی در خصوص تعیین وزن و جهتگیری سیاست خارجی انقلاب نوپا به اوج میرسد. در این میان کمونیستها تلاش دارند با برجستهتر کردن خطر آمریکا برای جامعه، زمینهها را برای قطع حضور ایالات متحده از ایران فراهم کنند. این انگاره البته از سوی نیروهای مذهبی هم طرفدار دارد ضمن اینکه خاطراتی چون کودتای ۲۸ مرداد هم بر قوت گرفتن این نگاه در دیده جامعه ایران موثر بوده است.
در همین خصوص فریدون مجلسی دیپلمات بازنشسته که در ابتدای انقلاب و بعد از موج موسوم به پاکسازی نیروهای نزدیک به رژیم سابق و جایگزینی آنها با افراد مومن به انقلاب از کار برکنار شده است به یورونیوز فارسی میگوید:
از سوی دیگر برخی از منتقدان دولت، مهندس بازرگان را نه خائن که مسامحهگر میدانند و بر این باورند برای شرایط انقلابی مناسب نبوده است.
اما ادامه تنشهای داخلی که عملا سبب فلج شدن دستگاه دیپلماسی دولت موقت شده بود سبب شد تا موج انقلابی، دولت موقت را در خود ببلعد. سکانس نهایی اما در الجزیره و در روز ۱۲ آبان ۱۳۵۸ کلید خورد. جایی که مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی با زبیگنیِف برژینسکی که در آن زمان مشاور امنیت ملی جیمی کارتر (رئيس جمهوری وقت آمریکا) بود برای عادیسازی روابط فیمابین دیدار کردند.
فریدون مجلسی در این باره به یورونیوز فارسی می گوید: «دولت موقت و به ویژه شخص مهندس بازرگان دوران کودتای ۲۸ مرداد را درک کرده بودند و نیک میدانستند که آنچه دلیل شکست مصدق شد، تاکید او بر حقوق ملی به جای منافع ملی بود. دولت موقت اما این را به خوبی دریافت که باید بر منافع ملی بیش از حقوق ملی تاکید شود چرا که برای استیفای حقوق ملی شما باید از چنان قدرتی برخوردار باشید که طبیعتا در ایران مشاهده نمیشد. بر همین اساس دولت موقت بسیار به دنبال این بود که روابط با آمریکا عادی حفظ شود تا از این طریق بتواند از منابع حاضر به سود کشور بهره ببرد. بتواند نفت خود را بدون مشکل در بازارهای جهانی عرضه کند و قراردادهای تجاری و اقتصادی که پیشتر با دیگر کشورهای جهان منعقد شده بر سر جای خود باقی بماند.»
اما درست یک روز بعد، خشم انقلابی شعلهور شد و در۱۳ آبان ۵۸ گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران از بیم آنکه آمریکا در پی تکرار رخدادی چون ۲۸ مرداد ۳۲ باشد به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و دیپلماتها را دستگیر کردند. اتفاقی کمنظیر که بعد از ۴۰ سال هنوز هم نه تنها بر روابط ایران و آمریکا که بر سرنوشت جمهوری اسلامی و شهروندان ایرانی هم سایه افکنده است.
مجلسی که یکی از دیپلماتهای حاضر در وزارت خارجه برای مذاکرات آزادی دیپماتهای آمریکایی در روزهای نخست این بحران بود در این رابطه به یورونیوز میگوید: «آنچه در ۱۳ آبان ۵۸ رخ داد، غلبه نیروهای نفوذی استالینیستی بر جریان انقلاب بود. آنها که بر باور بودند برای استقرار نظام جدید باید حتی ۱۰ هزار نفر (در صورت لزوم) کشته شوند، توانستند ایده قطع روابط با آمریکا را به خوبی اجرایی کنند.»
و بدین ترتیب با استعفای دولت موقت فصل اول جمهوری اسلامی (دستکم در حوزه سیاست خارجی) به پایان راه خود رسید.
دوره دوم، دیپلماسی بی دیپلماسی (آبان ۵۸ تا پایان جنگ)
سخنی به گزاف نگفتهایم اگر دوره پس از کنار رفتن دولت موقت تا پایان جنگ تحمیلی را پرآشوبترین بازه زمانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بنامیم. دورهای که اتفاقا دستگاه دیپلماسی نقش چندانی در بزنگاههای مهم تاریخی ایفا نکرده است. مذاکرات مربوط به گروگانهای آمریکایی، آغاز جنگ تحمیلی، قطعنامههای شورای امنیت در خصوص جنگ ایران و عراق و همچنین روابط نه چندان دوستانه با شوروی، کشتار حجاج در عربستان و در نهایت پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را میتوان مهمترین رخدادهای سیاست خارجی ایران در این دوران ارزیابی کرد که در غالب این تحولات این نیروهای سایر دستگاهها بودند که اصلیترین نقش را عهدهدار بودند.
با کنار رفتن دولت موقت دورهای از آشفتگی در سیاست داخلی و خارجی ایران به چشم میخورد. رقابتهای سیاسی درونی میان احزاب و گروههای مختلف برای کسب سهم و جایگاه بیشتر شدت مییابد و انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری یکی از نقاط عطف همین بازه زمانی به شمار میرود.
آغاز جنگ ۸ ساله
اما شاید اصلیترین نقطه تمایز در دوره دوم که میتوان آنرا دوره محجوریت دیپلماسی نامید حمله صدام حسین به مرزهای ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ باشد. جایی که انقلاب نوپا با شرایط پیشبینی نشدهای روبهرو میشود. سید جلال دهقانی فیروزآبادی در کتاب «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» سیاست خارجی ایران در دوران جنگ را ترکیبی از عدم تعهد انقلابی یا تقابل دوسویه و همچنین عدم تعهد تجدیدنظرطلب میداند.
در این دوران در ابتدای جنگ، دولت ایران نمیتواند از ظرفیتهای موجود در دیپلماسی استفاده درستی انجام دهد و همان نگاه ایدئولوژیک انقلابی بر سیاست خارجی هم سایه افکنده است. ضمن اینکه فضای هیجانی و انقلابی حاکم بر کشور، رخصتی به نقشآفرینی نیروهای تکنوکرات نمیدهد و این شور و موج ایدئولوژیک و هیجان انقلابی است که حرف اول را میزند. ضمن اینکه به دلیل پاکسازیهایی که در درون وزارت خارجه انجام شده، این مجموعه تقریبا عاری از دیپلماتهای باتجربه میشود و افراد جوانی به کار گرفته میشوند که در خوشبینانهترین حالت بیتجربه بودند. سرآمد آنها هم علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجهای است که با تخصص پزشکی اطفال به مدت ۱۶ سال بر این صندلی تکیه میزند.
به اینستاگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
در ابتدای این دوره که میتوان آنرا همزمان با آغاز جنگ دانست، ایران با برخی بیتجربگیها بحرانهایی را پیرامون خود مشاهده کرد که رهایی از آن آسان نمینمود. ضمن اینکه تاکید رهبران ایران بر تجدیدنظرطلبی تا انداهای موجبات انزوای انقلاب نونهال را فراهم ساخت.
تهران بر این باور بود که اقدام نظامی عراق علیه ایران با نظر مثبت و مساعد کاخ سفید انجام شده است، حال آنکه در آن دوران روابط واشنگتن – بغداد قطع بود و دو کشور رابطه رسمی با یکدیگر نداشتند. البته نمیتوان از این انگاره نتیجه گرفت که آمریکا با عراق در این خصوص همراهی نداشته اما به هر ترتیب نوع سیاستگذاری تهران، سبب شد تا ایران با ادامه بحران گروگانگیری دیپلماتها، آمریکا را به دشمن خود تبدیل کند. از سوی دیگر هم تهران نتوانست در این موازنه از شوروی امتیازات لازم در جهت دشمنی با آمریکا را دریافت کند. با حمله شوروی به افغانستان در دی ماه ۵۸، ایران به شدت این اقدام مسکو را محکوم کرد و تلاش کرد موازنهای در سیاست نه شرقی – نه غربی خود ایجاد کند. این در حالی بود که توان و قدرت ایران به این کشور چنین اجازهای نمیداد که بخواهد با هر دو ابرقدرت زمان چالش داشته باشد. با ادامه بحران گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی، فشار واشنگتن بر تهران افزایش یافت اما ایران نتوانست برای خنثی سازی فشارهای آمریکا به ابرقدرت شرق نزدیک و از کرملین امتیاز بگیرد.
افزایش دشمنی با دیگر کشورها؛ دستاورد دپیلماسی ایران در سال های نخست جنگ
این در حالی بود که دستگاه سیاست خارجی ایران با نگاه تجدیدنظرطلب حکومت، به ویژه در سالهای ابتدایی جنگ، کاری از پیش نبرد و جز افزایش دشمنی با دیگر کشورها نتوانست به دستآورد چندانی دست یابد.
شکست این نگاه در سخنرانی آیتالله خمینی در ۱۱ آبان ۱۳۶۴ نمایان میشود. آنجا که رهبر ایران در دیدار با مسئولان وزارت خارجه از لزوم جذب کشورهای بیطرف و جلوگیری از دشمنسازیهای بیدلیل گفت: «ما نباید در روابط خارجی خود منفعل باشیم... نظام اسلامی ما میخواهد با همه عالم به جز کسانی که ما را اذیت میکنند رابطه داشته باشد... منتهی نباید تحت سلطه خارجیها باشیم.»
در همین راستا میتوان به مثالهایی اشاره کرد. روابط ایران با اردن و مراکش به علت آنچه سیاستهای ضد ایرانی و حمایت از صدام خوانده شد قطع شد یا از سوی دیگر روابط تهران با ریاض و کویت به دلیل حمایتهای آشکار این کشورها از عراق، پرتنش دنبال میشد
پس از این وزارت خارجه ایران تلاش میکند دستکم از دشمن سازی کشورهای بیطرف جلوگیری کند. اما در عین حال تقریبا در تمام این دوران در سیاست خارجی ایران نوعی نگاه آرمانگرایی دیده میشود که چندان بر مبنای واقعیات نیست. به عنوان مثال محمدعلی رجایی رئيس جمهوری ایران در مرداد ۱۳۵۹ در خصوص سیاست خارجی دولت گفت: «جمهوری اسلامی در سیاست نه شرقی- نه غربی در عین مبارزه بی امان با غرب جنایتکار کوچکترین امیدی به شرق تجاوزگر نداشته و در مقابل سلطهجویی شرق دست نیاز به سوی غرب دراز نمیکند.»
یا در موردی دیگر اکبر هاشمی رفسنجانی در خرداد سال ۶۱ و در حالی که ایران و عراق شدیدا در حال جنگ با یکدیگر هستند در پاسخ به درخواستهای جهانی برای صلح گفت: «یکی از شروط ما برای پایان جنگ با عراق این است که چون ما راه به مرزهای اسرائيل نداریم، صدام باید به ما از داخل مرزهای خود راه دهد تا بتوانیم به سرعت نیروهای زرهی خودمان را به سوریه برسانیم.»
از سوی دیگر و در روزگاری که ایران با تامین تسلیحات جنگی برای دفاع از مرزهای خود با مشکل روبهرو است هاشمی رفسنجانی در همان سال ۶۱ به مردم فلسطین قول میدهد که ایران با نیروی انسانی و مالی آنها را حمایت کند.
سازمانهای بین المللی
عدم اعتماد ایران به سازمانهای بینالمللی سبب شد تا تهران تا آخرین ماههای جنگ استفاده چندانی از ظرفیت سازمان ملل نبرد. تا جایی که ایران ابتدا حتی در جلسات شورای امنیت که برای بررسی وضعیت جنگ ایران و عراق تشکیل میشد شرکت هم نمیکرد.
یا به عنوان مثالی دیگر تهران در واکنش به قطعنامه ۵۱۴ شورای امنیت سازمان ملل که بعد از آزادسازی خرمشهر و در ۲۱ تیر ۱۳۶۱ صادر شد، این قطعنامه را رد کرد و شروطی ۶گانه برای پذیرش آتشبس اعلام کرد. ششمین شرط ایران برای پذیرش آتش بس بدین قرار بود: «استفاده از خاک عراق برای ارسال کمکهای تسلیحاتی به سوریه جهت نبرد با اسرائيل»
در عین حال سازمانهای بینالمللی تلاشهایی برای پایان دادن به این جنگ انجام میدادند، هرچند در تقریبا تمام این تلاشها کفه ترازو دستکم به سود ایران سنگینی نمیکرد.
قطعنامه ۵۹۸، هشتمین تلاش شورای امنیت برای پایان دادن به جنگ عراق و ایران بود که در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ تصویب شد. اما علی اکبر ولایتی در تاریخ ۲۰ مرداد ۶۶ با ارسال نامهای به دبیرکل سازمان ملل این قطعنامه را رد کرد. وزیر خارجه وقت ایران در آن نامه با انتقاد از شورای امنیت اظهار داشت: «شورای امنیت بار دیگر با صدور قطعنامهای غیرعادلانه، از ایفای مهمترین وظیفه خود در حفظ صلح و امنیت بینالمللی عدول کرده است.... این قطعنامه هیچ اشاره روشنی به معرفی متجاوز که حداقل شرط ایران برای پذیرش آتشبس است ندارد.... این قطعنامه بدون نظر ایران تدوین شده و از متجاوزهم حمایت شده و شورای امنیت از حالت بیطرفی خارج شده است... ایران این قطعنامه را به دلیل در نظر نگرفتن شرایط مدنظر جمهوری اسلامی ایران جهت برقراری آتشبس و صلح در جنگ عراق و ایران رد میکند.»
به نظر میرسد اولویت سیاستگذاری در این دوران نه بر عهده نیروهای سیاسی که با عناصر نظامی و نزدیک به جبهههای جنگ بوده است. این البته امری غریب به شمار نمیرود، اما با گذر هرچه بیشتر از زمان جنگ و ادامه فرسایشی آن، رهبران ایران به این نتیجه میرسند که تمام ماجرا بر اساس «حق» تفسیر نمیشود. اینکه عراق به ایران حمله کرده است و ایران در مقام دفاع بوده است، برهانی کافی برای نظام بینالملل به شمار نمیرود که در این مناقشه طرف ایران را بگیرند. ضمن اینکه با نزدیک شدن به سالهای پایانی جنگ، شکستهای ایران در جبههها و همچنین فشار بینالمللی که عملا به مداخله نظامی هم منتج میشود بیش از پیش تهران را به این نتیجه میرساند که باید به این مناقشه بیحاصل و هزینهساز پایان داد.
از آن جمله میتوان به سقوط فاو در فروردین ۶۷، حمله نیروهای هوایی و دریایی آمریکا به سکوهای نفتی و ناوچه های ایران در ۲۸ فروردین ۶۷، سقوط جزایر مجنون در ۷ تیر ماه ۶۷ و بالاخره سرنگونی هواپیمای مسافربری ۶۵۵ ایران ایر در خلیج فارس از سوی ناو وینسنس نیروی دریایی آمریکا اشاره کرد.
بالاخره در تاریخ ۲۷ تیر ۱۳۶۷ جمهوری اسلامی ایران رسما قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت تا یکی از پرآشوبترین دورههای سیاست خارجی ایران پایان یابد و انقلابی که حالا به ده سالگی رسیده بود، وارد فصل تازهای از حیات خود شود. فصلی که بازیگران منطقهای و قدرتهای بینالمللی بیش از همیشه دریافته بودند، باید با حضور و استقرار آن کنار بیایند.
این مطلب ادامه دارد...