با شعلهور شدن انقلاب و به آتش کشیده شدن سینماها به دست انقلابیون خشمگین، سکان سینما به دست مستندسازان افتاد تا به ثبت حضور میلیونی مردم و تظاهراتی بپردازند که همچون یک فیلم مهیج، سرشار از هیجان و جذابیت بود.
نوشته: مهرداد فراهانی
سینمای داستانی ایران در اواخر دورۀ پهلوی حال و روز چندان خوشی نداشت. تولید فیلم از رونق افتاده بود و اغلب تهیه کنندگان وارادات فیلم خارجی را تجارتی پرسودتر از تولید فیلم ایرانی می دانستند. با شعله ور شدن انقلاب و به آتش کشیده شدن سینماها به دست انقلابیون خشمگین، همان تولید نیمه جان هم گویی به اغما رفت و سکان سینما به دست مستندسازان افتاد تا به جای تصویر کردن داستانهای تخیلی، به ثبت حضور میلیونی مردم و تظاهراتی بپردازند که همچون یک فیلم مهیج، سرشار از هیجان و جذابیت بود.
ثبت یک انقلاب، هیجانانگیزتر از هر داستان دیگر
نخستین گام در این مسیر را حسین ترابی، مستندساز وزارت فرهنگ و هنر، برداشت که حاصلش «برای آزادی» نام گرفت، فیلمی که در سال ۱۳۵۸(۱۹۸۰) در جشنوارۀ مسکو درخشید و سه دهه بعد مارک کازینز، مستندساز و مورخ سینما، آن را در کنار فیلم های نامداری چون «پیروزی اراده» (لنی ریفنشتال)، یکی از ده مستند سیاسی برتر قرن بیستم نامید. دومین گام را منوچهر مشیری، محمود بهادری، و اصغر شهدوست، سه فیلمبردار تلویزیون برداشتند. ایشان با شجاعتی غریب، دوربینهای خود در سازمان تلویزیون ملی ایران را از آنجا ربودند و با تهیۀ نگاتیو از بازار آزاد، ساعت ها از وقایع انقلاب فیلم گرفتند که نتیجۀ کارشان در فیلمی ۱۴۶ دقیقهای با نام «تپش تاریخ» ارائه شد. محمدعلی نجفی، که بعدها سریال مشهور «سربداران» را کارگردانی کرد، نیز در همین ایام مستند «لیلهالقدر» را ساخت.
با تثبیت انقلاب مستندسازان در پی افشای ظلم ها و ناکارآمدی های رژیم گذشته برآمدند. در این مسیر دو موج عمده قابل شناسایی است: اول، فیلمهایی دربارۀ حاشیه نشین ها و کودکان کار، برای مثال: «کودک و استثمار» (محمدرضا اصلانی)، «کوره پزخانه» (محمدرضا مقدسیان)، «با خاک... تا خاک» (منوچهر مشیری)، و دوم فیلم هایی دربارۀ روستاهای فقیر و فاقد امکانات ایران، برای نمونه:«نان بلوچی» (ابراهیم مختاری)، و مجموعۀ هفت قسمتی «خان گَزیده ها» (مرتضی آوینی).
اما نگاه انتقادی مستندسازان این سالها، که اغلب تمایلات آرمانخواهانه و سوسیالیستی داشتند، تنها معطوف به سالهای پیش از انقلاب نبود و به دوران خویش نیز نظر داشتند: سهگانۀ «سرپناه»، شامل سه فیلم:«مسکن و اراضی شهری» (فریدون جوادی)، «مهاجرت و بحران مسکن» (محمد تهامینژاد)، و «اجاره نشینی» (کیوان کیانی و ابراهیم مختاری)، از شاخصترین نمونههای مستندهای اجتماعی این سالها بودند. دو فیلم «گرانفروشی» و «زناشویی و طلاق» (هر دو ساختۀ فریدون جوادی) نیز در همین گروه جای میگیرند.
از تبعید مستندسازان پرسشگر تا ساخت روایت فتح
اما متأسفانه عمر جریانِ فیلمهای پرسشگر و چالشبرانگیز کوتاه بود و پس از چندی اغلب این مستندسازان، که همگی کارمند سازمان صدا و سیما بودند، عناصری نامطلوب و مزاحم تشخیص داده شدند و از تهران به شهرستانهای دورافتاده تبعید شدند. رخشان بنیاعتماد هم در زمرۀ همین نسل از مستندسازان بود، که گرچه تبعید یا اخراج نشد، اما وقتی دید دیگر شرایط ساخت مستندهای مطلوبش فراهم نیست ترجیح داد از تلویزیون به سینما کوچ کند. (او البته تا همین امروز هم در فواصل فیلمهای داستانیاش، که آنها نیز هیچگاه از رگههای مستند خالی نبودهاند، فیلمهای مستند ساخته است).
با وجود این اتفاقات هنوز در تلویزیونِ دهۀ شصت برنامههای مستند ارج و قرب داشتند. از پخش مجموعههای مستند خارجی و پرطرفداری چون «جادۀ ابریشم» که بگذریم، میتوان به مجموعههای حمید سهیلی با موضوع هنرهای ایرانی(خوشنویسی، نقاشی و معماری) اشاره کرد که همگی در این دهه تولید شدند. محمدرضا مقدسیان هم مجموعۀ «آب و آبیاری سنتی» را ساخت که در جشنوارۀ A.B.U (اتحادیۀ رادیو و تلویزیونهای آسیا و اقیانوسیه) حائز رتبه شد.
دیگر مجموعۀ نامدار این سالها «روایت فتح»(مرتضی آوینی) است که نه تنها در تاریخ سینمای مستند ایران اهمیت دارد، بلکه یکی از رکنهای کلیدی گفتمان موسوم به «دفاع مقدس» به شمار میرود. زیبایی شناسی آوینی در این مجموعه که متکی بر حرکات پیوستۀ دوربین، مصاحبه، و گفتاری شاعرانه و برآمده از اسطورههای شیعی بود، بعدها در سینمای مستند و داستانی ایران پیروان و مقلدان زیادی یافت.
بیمهری صدا و سیما به فیلم مستند و ساخته شدن مستندهای صنعتی
در اوائل دهۀ هفتاد با تغییر مدیریت سازمان صدا و سیما فیلم مستند با بیمهری بیشتری مواجه شد. مدیران جدید معتقد بودند با سریالهای داستانی بهتر و راحتتر میتوانند پیامهای سیاسی و اجتماعی مطلوب خود را به بینندگان منتقل کنند. دلیل تأکید این نوشته بر تلویزیون این است که اولّاً از دهۀ شصت میلادی تا کنون، در همه جای جهان خانه و مأمن نخستِ مستند رسانۀ تلویزیون است، و ثانیاً آنکه پس از انقلاب وزارت فرهنگ و ارشاد، دیگر چون سالهای پیش از انقلاب اهمیتی به فیلم مستند، به معنای جدی آن، نمیداد و صرفا به ضبط گزارشهای اداری و فاقد خلاقیت میپرداخت.
مستندسازان در این سالها برای گذران زندگی به پروژههای صنعتی و عمرانی رو آوردند. کشور در دوران موسوم به «سازندگی» بود و مدیران صنعت و اقتصاد به این نتیجه رسیده بودند که فعالیتهای خود را ثبت کنند. یکی از مهمترین مراکز صنعتی که به کانونی برای گردهمایی گروهی از مستندسازان تبدیل شد مجتمع فولاد مبارکه بود. برای مثال خسرو سینایی، که پیش از انقلاب در وزارت فرهنگ و هنر کار میکرد، چند فیلم در این مجتمع ساخت.
از نیمۀ دهۀ هفتاد به بعد به تدریج از سلطه و جبروت نگاتیو سی و پنج میلیمتری کاسته شد و ویدئو آرامآرام جای خود را در تولیدات مستند باز کرد. فاصله گرفتن از نگاتیو به معنای کاهش تدریجی قدرت نهادهای رسمی (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما، و حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی) که انحصار مواد خام و تجهیزات سینمایی را داشتند نیز بود. این اتفاق مصادف شد با واقعۀ دوم خرداد و فصلی از گشایشهای سیاسی در کشور.
تأسیسی انجمن مستندسازان و آغاز رقابت با فیلم داستانی
انجمن مستندسازان در سال ۱۳۷۶ در خانۀ سینما تأسیس شد و پیروز کلانتری، یکی از مؤسسین این انجمن، با اختصاص صفحاتی تحت عنوان «خشت خام» در ماهنامۀ «فیلم» به سینمای مستند، که علاوه بر خود او، محمد تهامینژاد، محمدسعید محصصی، همایون امامی، مانی پتگر و ... نیز در آن قلم میزدند زمینۀ آشنایی بیشتر مخاطبان فرهیختۀ سینما با فیلم مستند را فراهم کرد. با این حال تا اواخر دهۀ هفتاد در جشنوارههای فیلم کوتاه،که شامل فیلمهای کوتاه داستانی، مستند، و انیمیشن بودند، غلبه با فیلمهای داستانی بود.
اما از اوائل دهۀ هشتاد این معادله به سود سینمای مستند تغییر کرد: ارزانتر بودن دوربینهای دیجیتال و تجهیزات جانبی آنها و شور شوق جوانان متأثر از فضای عصر اصلاحات که مشتاق بیان واقعیات جامعه بودند، باعث شد گروهی از سازندگان فیلمهای کوتاه داستانی به سینمای مستند بپیوندند. برپایی جشنوارۀ تخصصی «یادگار» از سوی سازمان میراث فرهنگی، (که البته دو دوره بیشتر دوام نیاورد)، و سپس تأسیس جشنوارۀ اختصاصی فیلم مستند با نام «سینما حقیقت» در سال ۱۳۸۶ (که تا کنون دوازده دوره از آن برگزار شده)، پاسخی به خیل رو به گسترش مستندسازان جوانی بود که طالب نمایش و دیده شدن فیلمهایشان بودند. به موازات راهاندازی این جشنوارهها سایتهای تخصصی مستند هم ایجاد شدند. چندی بعد گزیدهای از فیلمهای مستند هر سال در جشنوارههای فیلم فجر نیز اکران شدند.
صدای شهرستانها و سر رسیدن مستندهای پژوهشی
جمعیت تازهبهمیدانآمدۀ مستندسازان که از آن سخن گفتیم متعلق به همه جای ایران، و نه فقط تهران، بودند. در سالهای دهۀ شصت و هفتاد به دلیل تمرکز مستندسازان در تهران، و حداکثر چند مرکز استان، نوعی پایتختسالاری در این حوزه وجود داشت و هر موضوعی در اقصی نقاط ایران از نظرگاه و چشمانداز تهرانیها روایت میشد، اما نسل جدید مستندسازان باعث شدند تا صداهای متکثری از جای جای ایران شنیده شوند. برای مثال، محمدعلی هاشمزهی، مستندساز اهل سیستان و بلوچستان، سالهاست دغدغۀ ثبت فرهنگ بومی زادگاه خویش را دارد.
دیگر رخداد خجستۀ این سالها جلب نظر اهالی حوزههای علوم انسانی و آکادمیسینها به سینمای مستند بود. یکی از مطرحترینِ این چهرههای دانشگاهی، دکتر ناصر فکوهی، استاد دپارتمان انسانشناسی دانشگاه تهران، است که نزدیک به ده سال است در پژوهشگاههای مختلف جلسات نمایش و نقد فیلمهای مستند را برگزار میکند و بخشی از سایت اینترنتی خود، «انسانشناسی و فرهنگ»، را به مقالات مربوط به فیلم مستند اختصاص داده است.
سر برآوردن رقیبان آنسوی آب و تأسیس شبکه مستند
در اواخر دهۀ هشتاد خورشیدی و با تأسیس شبکههای ماهوارهای فارسیزبان، از جمله «بیبیسی فارسی» و «من وتو»، که با نمایش مستندهایی دارای موضوعات غیر قابل پخش در صدا و سیمای ایران موفق به جلب نظر کثیری از مردم ایران شدند، سازمان صدا و سیما دریافت که در بازی رسانهای، بازندۀ میدان شده و باید هر چه زودتر چارهای بیندیشد. یکی از این راهکارها تأسیس شبکۀ مستند در سال ۱۳۹۰ بود. در همین سال در صدا و سیمای مراکز استانها تولید مستندهای فاخر در دستور کار قرار گرفت که مهمترین جنبۀ مثبت آن، افزایش بودجۀ نازل تولید برنامههای مستند بود.
با این حال نگاه مدیران رسانه کماکان نگاهی محافظهکارانه بود و از ورود به مضامین تند و تلخ، یا به تعبیر خودشان «دوایر ملتهب»، پرهیز میکردند. اما در سالهای اخیر برخی نهادهای اصولگرا، همچون «حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی» و «مؤسسۀ رسانهای اوج» از این سد گذشتهاند و به تولید فیلمهایی دربارۀ موضوعات مناقشهبرانگیز تاریخ معاصر پرداختهاند.
رفتن به سوی راههای طی نشده
یکی از نمونههای اخیر تولیدات این جریان، مستند «راه طی شده»، ساختۀ علی ملاقلیپور است که نگاهی به شدت منفی نسبت به مهندس مهدی بازرگان، اولین نخستوزیر جمهوری اسلامی، دارد. مستند «راه طی شده» همچون گروهی دیگر از مستندهای چند سال گذشته، زمان استاندارد یک فیلم بلند را دارد. دلیل این رویکرد مستندسازان ایرانی این است که دیگر نمیخواهند همچون گذشته تنها محل نمایششان تلویزیون، که فیلمهایی با مدتزمان کمتر از ۵۰ دقیقه را ترجیح میدهد، باشد، بلکه به دنبال اکران سینمایی هستند. (بخشی از ظرفیت گروه سینمایی«هنر و تجربه» که در سال ۱۳۹۳ تأسیس شد به فیلمهای مستند اختصاص دارد).
دیگر اتفاق قابل ذکر سالهای اخیر امکان دستیابی راحتتر بینندگان به فیلمهای مستند ایرانی است. تا همین چندی پیش، مستندها فقط در چرخۀ جشنوارهها و محافل تخصصی (خانۀ سینما، خانۀ هنرمندان و غیره) به نمایش در میآمدند، و مستندهایی چون «مشق شب» (عباس کیارستمی)، «سلام سینما» (محسن مخملباف)، و «روزگار ما» (رخشان بنیاعتماد) که به اکران عمومی میرسیدند انگشتشمار بودند. اما با به راه افتادن سامانههای اینترنتی موسوم به v.o.d که امکان تماشای آنلاین این فیلمها را فراهم میسازند میتوان انتظار داشت که در سالهای آینده سینمای مستند نقشی جدیتر از قبل در حیات فرهنگی و اجتماعی ایرانیان بازی کند.
**بیشتر بخوانید: **